تنفس صبح

 

می دونید بلندترین ارتفاع برای سقوطمون کجاست
.
.
.
از بالای هواپیما؟! .......از قلّّه اورست؟!......... از داخل فضاپیما؟!........ن....ه ه ه
کجای کاری.....اصلاً حواست نیست ها......خوب فکر کن......
.
.
.
بلندترین ارتفاع برای سقوط ما افتادن از نظر مهدی فاطمه(ع) ست.
 
 
شنبه 5 ارديبهشت 1394برچسب:, :: 15:50 :: نويسنده : سحرحیدری

 

و مردی می آید
از سمت بهشت زهرا
با سربازانی پابرهنه
که از چشمانشان لاله می چکد!
مردی می آید
که از شعار و حرف زیادی بدش می آید
مردی که به پاترول ها سواری نداده است
و کلکسیون ماشین ندارد!
مرا به سکوت می خوانی؟
شهیدان را بهانه می کنی؟
آنان که رفته اند
بر پیشانی شان ستاره داشتند
و تو مانده ای که فردا
چند ستاره بر شانه ات سبز شود!
می دانم،
فردا درخت ستاره گل خواهد داد
ما خوشبخت می شویم
و زمین به آرزویش خواهد رسید.
امشب اما فریادم را
به پیشواز مردی خواهم برد
که هنوز توبره ی شبانه ی پدرانش را
به دوش دارد.
از کتاب: قطار اندیمشک، علی رضا قزوه، ص64-65
 
چهار شنبه 14 آبان 1393برچسب:, :: 16:9 :: نويسنده : سحرحیدری

 

دیشب در نهج البلاغه با کسی بودم
که مرا پا به پای خویش، تا نخلستان های کوفه برد
از نخلستان صدای گریه می آمد.
دیشب به مضامین مظلوم نهج البلاغه می اندیشیدم
که ابوذر از راه رسید
این بار پابه پای ابوذر رفتم
از نخلستان تا خیابان.
از چار راه درد گذشتیم
از چار راه فقر
که اعتراض ابوذر مرا به خود آورد
اینان برادران علی(ع) هستند.
من می گذشتم و ابوذر فریاد می زد:
چرا شریح قاضی ها رسوا نمی شوند؟
...
دردا که به ابوذر تنه می زدند
دردا که به ابوذر طعنه می زدند
دردا که اعتراض ابوذر
در لابه لای همهمه ها گم شد.
...
دیروز در خیابان زنی را دیدم
که مانتوهای سبک سامورایی را تبلیغ می کرد
با آستین های تنگ
مخصوص آنان که با تیمم نماز می خوانند!
...
در بالای شهر به نیت چهارده معصوم،
آپارتمان های چهارده طبقه می ساختند.
...
از بعضی مجلات
بوی ادکلن شبهای پاریس متصاعد بود
من اما به واقعیتی می اندیشیدم
که در تاریکی شب، سطل های زباله را می کاوید!
امشب به علی(ع) خواهم گفت:
اینجا کسی انبان نان به دوش نمی گیرد
اینجا چقدر دروغ می گویند
اینجا عقیل در د فقیری نمی کشد
اینجا نهج البلاغه را
در کتابخانه های چوب گردویی زجر می دهند.
از کتاب: قطار اندیمشک، علی رضا قزوه، ص51-54
 
سه شنبه 8 مهر 1393برچسب:, :: 17:33 :: نويسنده : سحرحیدری

 

راستی یاد شهیدان بیت المقدس به خیر!
جهان آرا که بود؟
حاج همت که بود؟                            
حاج عباس از دنیا تنها یک قرآن جیبی داشت
شهید خرازی
شهید نوری
سرداران بی دست
شهیدان گمنام
بی یادنامه
بی سنگ قبر
عاصمی پودر شد
یوسف نوشته بود:
" خدایا، یوسف هم شهید می شود
اورا بیامرز"
اسماعیل وصیت کرد روی قبرش بنویسند:
"پر کاهی تقدیم به آستان الهی"                                           
امسال هیچ شاعری با حلق اسماعیل هم صدا نشد
راستی شماره قطعه شهدا چند بود؟!
خنده و چشم بندی
شوهای تالار وحدت
هنرمندان فخر فروش
خدا کند "روایت فتح" را فراموش نکنیم.
امسال در جلوی امجدیه، کور رنگی بیداد می کرد
امسال همه چیز را
یا آبی دیدیم یا قرمز.                                          
امسال هم انصافهای ما همه چرت زد
امسال وجدان های ما آنفلانزا گرفت
امسال تاکسی ها، به پاهای قطع شده
با دنده چهار، احترام گذاشتند.
چرا باید از زیر روسری های ژرژت
رشته های جهنم شعله بکشد؟
مگر اینجا الجزایر است؟
امسال در خیابان ولی عصر(عج)
هیچ کس مثل خود آقا غریب نبود!
از کتاب: قطار اندیمشک، علی رضا قزوه، ص45-46
شنبه 14 تير 1393برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : سحرحیدری

 

از سنگهای بیابان، خاموش بودن عجب نیست
            از ما که هم کیش موجیم، اینگونه ماندن عجیب است
 
از کتاب: قطار اندیمشک، علی رضا قزوه، ص14
 

 

شنبه 14 تير 1393برچسب:, :: 10:34 :: نويسنده : سحرحیدری

 

در روزگار قحطی
گریستن
نخستین قطعهی کودکانهی من بود
و فقر
تنها هم بازی آن روزهایم
با پدری که دلش می خواست
یک ریال را بین دو برادر
به عدالت قسمت کند
ما با یک سماور برقی متمدّن شدیم
 و یاد گرفتیم بگوییم
مرسی، عالی جناب!
و امسال سال قحطی عاطفه بود
...
جنگ که تمام شد
عمو جان فرانک هم از فرانسه برگشت
...
و سان گلاسه
کافه گلاسه
کاپو چینو
و بستنی های هفت رنگ ایتالیایی
کفّاره ی این همه غفلتمان بود
وقتی دندان عقلمان عاریه ای باشد
باید هم عکس هنرپیشه ها را بزرگ کنند،
و سردمداران یونسکو
برای حفظ پرستیژ حافظ
عکس شهیدان دانشگاه را جمع کنند
من بعضی وقتها در خیابان
دنبال یک سر سوزن غیرت می گردم.
...                                       

 



ادامه مطلب ...
شنبه 14 تير 1393برچسب:, :: 10:27 :: نويسنده : سحرحیدری

 

بیا به آفتابی نهج البلاغه بر گردیم
چرا نهج البلاغه را جدّی نمی گیریم؟
مولا ویلا نداشت
معاویه کاخ سبز داشت
پیامبر به شکمش سنگ می بست
امام سیب زمینی می خورد               
البته به شما توهین نشود.
بعضی برای جنگ شعار می دهند
و خودشان از جادّه ی شمال به جبهه می روند
از کتاب: قطار اندیمشک، علی رضا قزوه، ص43
شنبه 14 تير 1393برچسب:, :: 10:19 :: نويسنده : سحرحیدری

فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد

ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟

لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟

پول بی شبهه و سالم ز همه دارائیت

داری آن قدر که یک هدیه برایش بخری؟

حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟

با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران

می توان گفت تو را شیعه ی اثنی عشری؟

 

 

شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 19:27 :: نويسنده : سحرحیدری

 

آیا می دانید تأثیر جمله ی" این مکان مجهز به دوربین مدار بسته می باشد" به مراتب بیشتر از تأثیر جمله ی" عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید" است؟!

شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 19:11 :: نويسنده : سحرحیدری

 

چه کوتاه است فاصله غدیر تا عاشورا
روز بالا رفتن دست پدر....
تا
....بالا رفتن سر پسر
لیکن غدیر در سرزمین ما
به ظهور ختم می شود
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 22:6 :: نويسنده : سحرحیدری

 

Ø      بهترین شما کسی است که خداوند او را کمک کند تا مالک خویشتن شود(پیامبر(ص))
Ø    آنچه در مردم تو را به خنده می اندازد، نخست در خود بین و بخند(امرسون)
Ø    عشق گوهری است گرانبها اگر با عفت توأم باشد(تولستوی)
Ø    شما وقتی تبسم می کنید، جامه انسانیت می پوشید(انشتین)
Ø    تسلط بر نفس تنها آزادی قابل ذکر است(دیوژن)
Ø    هستی برای شما همان چیزیست که خود شما هستی(دوسو)
Ø    آدم بی مغز و پرگو چون آدم ولخرج و بی سرمایه است(پاسکال)
Ø    اندیشه کردن اینکه چه بگوییم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتیم(سعدی)
Ø    لحظه ای اندیشه کردن بهتر از مدتی عبادت کردن است(امیر المؤمنین علی (ع))
Ø    از نظر بازی بپرهیزید که آن بذر شهوت را در دل می کارد(عیسی(ع))
Ø    بزرگترین گناهان گناهی است که مرتکب آن را سبک بشمارد(امیرالمؤمنین علی(ع))
Ø    حیا تمام دین است(پیامبر (ص))
Ø    خویشتن شناسی سودمندترین دانشهاست(امیر المؤمنین علی (ع))
Ø    همسر مناسب کسی است که پاکدامن و بر تأمین زندگی توانا باشد(امام صادق (ع))
Ø    همسر خوب بهترین یاور در صحرای سنگلاخ و پر مخاطره زندگی است(اسمایلز)
Ø    افتخار در خشک کردن قطره اشک است نه در جاری ساختن سیل خون(بایرون)
Ø    افتخار شبیه به بازار است اگر مدت زیادی در آن بمانید قیمتها تنزل می کند(بیکن)
چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, :: 11:3 :: نويسنده : سحرحیدری

 

خدا می داند ولی...
آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد
و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!

...
و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختیبود

سؤالی که بیش از یک بار نمی توان به آن پاسخ داد
خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد، روی تخته سیاه قیامت

اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم

و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است

یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:50 :: نويسنده : سحرحیدری

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنفس صبح و آدرس tanaffosesobh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: